شبانگاهان تا حریم فلک
بازدید : 775
شبانگاهان تا حريم فلک چون زبانه کشد سوز آوازم
شرر ريزد بي امان به دل ساکنان فلک ، ناله ي سازم
دل شيدا حلقه را شکند تا بر آيد و راه سفر گيرد
مگر يک دم گرم و شعله فشان تا به بام جهان بال و پر گيرد
خوشا اي دل بال و پر زدنت ، شعله ور شدنت در شبانگاهي
به بزم غم ديدگان تري ، جان پرشرري ، شعله ي آهي
بيا ساقي تا به دست طلب گيرم از کف تو جام پي در پي
به داد دل اي قرار دلم ، نوبهار دلم مي رسي پس کي
چو آن ابر نو بهارم من ، به دل شور گريه دارم من ، مي توانم آيا نبارم من
نه تنها از من قرار دل مي ربايد اين شور شيدايي
جهاني را ديده ام يکسر ، ديده ام يکسر ، غرق درياي ناشکيبايي
بيا در جان مشتاقان گل افشان کن ، گل افشان کن
به روي خود ، شب ما را چراغان کن ، چراغان کن
چو آن ابر نو بهارم من ، به دل شور گريه دارم من ، ميتوانم آيا نبارم من